بلا شدی
سلام قربونت برم عزیز دلم . اینقدر بانمک و خواستنی شدی که یه وقتایی دلم میخواد یه گاز محکم ازت بگیرم . مثل همون گازها که خودت از من میگیری هااااااااااااا!!!!!!!!!!!!! جمعه شب با خاله اینا رفته بودیم ناژوون . کلی با تعجب به آتیش هایی که دیگران روشن کرده بودن نگاه میکردی و میگفتی آتیش. اما وقتی خودمون واسه بلال ها آتیش روشن کردیم چنان هیجان زده میگفتی آتیییییییییییییششششششششش وااااااااااااااااااای وااااااااااااااااااای آتیییییییییش . تو اون وای رو از کی یاد گرفتی فسقلم . وقتایی که لالایی داری میای میگی مامان لالا و با ذوق میدویی میری پشت در اتاق خواب تا بیام می می بهت بدم اولش میپری توی تشکت بعد یادت میفته پتو روت نیست پا م...
نویسنده :
مامان طلا
13:39